سنت الهى تعميم درقرآن و نمود آن در نهضت عاشورا (2)
سنت الهى تعميم درقرآن و نمود آن در نهضت عاشورا (2)
ترجمه: عبدالله امينى
موارد تعميم
1. تعميم در مسئوليت و كيفر
نيز فرمايش اميرمؤمنان در نهج البلاغه را خوانديم كه: ناقه ثمود را يك نفر كشت، اما خداهمه را عذاب كرد، زيرا بدين كار راضى بودند. خداى سبحان فرمود: «ماده شتر را پى كردند وهمگى پشيمان شدند.»
كثرت شمار راضىشوندگان، تغييرى در سنت الهى و تعميم مسئوليت و كيفر نمىدهد.هر قدر هم نفرات زياد باشند، مجازات خواهند شد و مسئول خواهند بود، چون بدين كارناروا راضى بودهاند. ابو سعيد خدرى روايت مىكند:
«و جد قتيلٌ على عهد محمد رسول الله(ص) فخرج مغضباً، فحمدالله و أثنى عليه، ثم قاليُقتل رجلٌ مِن المسلمين، لا يدرى من قتله، و الذى نفسى بيدهِ لو أنّ أهل السماوات و الأرضاجْتمعوا على قتل مؤمن أو رضوا به لأدْخلهم اللّهُ فى النار؛
[15]
در زمان رسول خدا(ص) كشتهاى را يافتند. پيامبر در حالى كهخشمگين بود، خطبه خواند وپس از حمد و ثناى الهى فرمود: ازمسلمانان مردى كشته شده، قاتل وى معلوم نيست. سوگندبه آن كهجانم در دست اوست! اگر اهل آسمان و زمين براى كشتن مؤمنى گردآيند يا بدين كارراضى باشند، خداوند آنان را داخل آتش خواهدكرد.»!
سليمان بن خالد از امام صادق(ع) روايت كرده:
«لو أنَّ أهل السماوات و الأرض لم يحبّوا أنْ يكونوا شهدوا مع رسول الله(ص) لكانوا مِنأهلالنار؛
[16]
اگر همه اهل آسمان و زمين همراهى با رسولالله(ص) را دوست نداشته باشند نيز، داخل درآتش خواهند شد.»
دورى مكان، اين سنت الهى را تغيير نخواهد داد. اگر كسى بناحق ديگرى را در شرق بكشد و كسى كه درغرب است، بدين كار راضى باشد، سزاوار آتش است. از رسول خدا(ص) روايتاست:
«لو أنّ رجلاً قُتلَ بالمشرقِ و آخر رضي به فى المغرب كان كمَن قتلهُ وشرك فى دمه؛
[17]
اگر كسى در مشرق كشته شود و شخصى در مغرب بدان راضى باشد، مانند قاتل بوده،شريكدر جرم است.»
گستره خشنودى و رضايت گسترده بوده، فراتر از زمان و مكان است و بيش از آن كهانسان تصور كند، مردم را در بر مىگيرد. روايت شده:
«إنّ الراضين بقتل الحسين شركاء قتله. ألا و إنَّ قَتَلَتَهُ و أعوانهم وأشياعهم و المقتدين بهمبراء مِن دين الله؛
[18]
كسانى كه راضى به كشتن حسين بودند، شريك جرماند. بدانيد قاتلان وياران و پيروان ودنبالهروان آنان از دين خدادورند.»
نيز روايت است:
«انّ القائم(عج) يقتل ذراري قتلة الحسين(ع) لرضاهم بذلك؛
[19]
امام زمان(عج) فرزندان و نسل قاتلان امامحسين را مىكشد زيرا آنان به عمل پدرانشانراضى هستند.»
2. تعميم حجت
در آيه 91 بقره، قرآن براى يهوديان معاصر رسول خدا چنين دليل مىآورد: وقتى به آنانگفته مىشود كه به آنچه خدا بر پيامبرش فرستاده، ايمان آورند، مىگويند: به آياتى ايمانمىآوريم كه بر ما نازل شده است وبه آنچه خدا بر رسولش فرو فرستاده، كفر مىورزند. پساز اين خداوند به پيامبر مىفرمايد عليه آنان اين گونه احتجاج كن:
«قل فلِمَ تقتلون أنبياء الله مِن قبل إنْ كنتم مؤمنين»
چگونه مىتوان ادعاى آنان را پذيرفت كه به آنچه برايشان نازل شده، ايمان دارند، اماپيامبرانى را كه برايشان فرستاده شدهاند، مىكشند؟!
قرآن عليه فرزندان همان حجتى را مىآورد كه بدان باپدران بهبحث وجدل مىپرداخت. آيات ياد شده چنين است:
«و اذا قيل لهم آمِنوا بما أنزل اللهُ قالوا نؤمن بما أنزل عليناو يكفرون بما وراءه و هو الحق مصدّقاً لما معهم قل فلِمَ تقتلونأنبياء الله مِن قبل إنْ كنتم مؤمنين؛
[20]
هنگامى كه به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل كرده، ايمان بياوريد مىگويند: به آياتى كه بر ما نازل شده، ايمان مىآوريم!و به غير آن كافرمىشوند، در حالى كه حق است و آياتى را كه بر آنها نازل شده،تصديق مىكند. بگو: اگر راست مىگوييد و به آياتى كه بر شما نازل شده ايمان داريد، چرا پيامبران خدا راپيش از اين، به قتل،مىرسانديد؟!»
3. تعميم در ثواب و پاداش
محدّث قمى در كتاب ارزشمند «نفس المهموم» به سندصحيح از ريان بن شبيب روايتمىكند:
«دخلتُ على أبيالحسن الرضا(ع) فى أوّل يوم مِن محرّم. فقال:يابْن شبيب، أصائمٌ أنتَ؟ فقلتُ: لا. فقال: إنّ هذا اليوم هو اليومالذى دعا فيه زكريا ربَّه عزّ و جلّ؛ فقال: ربِّ هبْ لى مِن لدنك ذريةً طيبةً إنّك سميع الدعاء. فاسْتجاب الله له. و أمر الملائكةَفنادتْ زكريا و هو قائمٌ يصلي فى المحراب: «إنّ الله يبشّركب يحيى». فمَن صام هذا اليوم، ثم دعا اللّهَ عزّو جلّ، اسْتجاباللهُ له كما اسْتجاب لزكريا.
ثُمّ قال: يابْن شبيب، إنّ المحرم هو الشهر الذى كان أهل الجاهلية فيما مضى يحرمون فيه الظلم و القتال لحرمته. فما عرفت هذه الأمة حرمة شهرها، ولا حرمة نبيها(ص). فقد قتلوا فى هذا الشهر ذريته و سبوا نساءه، و انتهبوا ثقله، فلا غفر اللهلهم ذلك أبداً.
يابن شبيب، إنْ كنت باكياً لشىء فابك للحسين بن على ابن ابىطالب(ع)، فانه ذبح كما يذبحالكبش، و قتل معه من أهل بيته ثمانية عشر رجلا ما لهم شبيهون فى الارض....
يابن شبيب، ان سرّك أن تلقى الله عزّ و جلّ و لا ذنب عليك فزر الحسين(ع).
يابن شبيب، إن سرّك أن تسكن الغرف المبنية فى الجنة مع النبى(ص) فالعن قتلةالحسين(ع).
يابن شبيب، إن سرّك أنْ يكون لك من الثواب مثل لمن استشهد مع الحسين(ع) فقل متى ماذكرته: «يا ليتنى كنت معهم فأفوز فوزاً عظيماً».
يابن شبيب، إن سرّك أن تكون معنا فى الدرجات العلى فى الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحناو عليك بولايتنا، فلو أنّ رجلاً تولّى حجراً لحشره الله تعالى معه يوم القيامه؛
[21]
در نخستين روز ماه محرّم خدمت ابوالحسن الرضا(ع) رسيدم. فرمود: روزهاى؟ عرض كردم:نه! فرمود: مثل امروز زكريا از پروردگار درخواست كرد: خدايا! به من فرزند پاكى عطا فرما، كهتو شنونده دعايى! و خداوند خواستهاش را برآورد و به فرشتگان فرمان داد به زكريا كه درمحراب نماز مىگذارد، بگويند: خداوند به يحيى تو را بشارت مىدهد.
هر كه روز نخست محرّم را روزه بدارد و خدا را بخواند، دعايش برآورده خواهد شد، چنان كهدعاى زكريا برآورده شد.
مردمان زمان جاهليت، ظلم و جنگ را در محرّم حرام مىدانستند، چون براى اين ماه حرمت وعظمت قائل بودند اما اين امت حُرمت اين ماه وعظمت پيامبر را نشناختند و در اين ماهفرزندان رسول خدا را كُشتند و زنانشان را به اسارت بردند و اموالشان را تاراج كردند. خدا ازاين كارشان در نگذرد!
اى فرزند شبيب! اگر مىخواهى بگريى، براى حسين بن على بن ابىطالب(ع) گريه كن كه چون گوسفند سر بُريده شد و هيجده تن از اهل بيتش را به همراه وى كشتند كه مثل و مانندى روىزمين نداشتند.
اى فرزند شبيب! اگر خوشحال مىشوى ثواب كسانى را داشته باشى كه همراه حسين كشته شدند، هر وقت ياد او افتادى بگو: «يا ليتنى كنتُ معهم فأفوز فوزاً عظيماً.»
اى شبيب! اگر مسرور مىشوى كه با ما، در درجات عالى بهشت باشى، در غم ما غمناك باش وبه هنگام شاديمان شاد باش و ولايت و محبت ما را داشته باش، زيرا اگر كسى سنگى را دوستداشته باشد، خداى متعال روز قيامت، او را با آن سنگ محشور مىكند.»
چنان كه در كتاب «بشارة المصطفى» از عطيه كوفى چنين نقل مىكند:
همراه جابر بن عبدالله انصارى - رحمة الله عليه - براى زيارت قبر حسين بن على بنابىطالب رفتم. وقتى به كربلا رسيديم، جابر نزديك رود فرات غسل كرد، بعد جامهاى را لنگ خود كرده و جامه ديگر را بر دوش افكند، آن گاه كيسهاى را كه در آن دانه خوشبوى سُعدبود، باز كرد و بر سرو روى خود پاشيد. سپس به سوى قبر رفت و گامى بر مىداشت ذكر خدامىگفت تا نزديك قبر رسيد و به من گفت: دستم را بر قبر بگذار! دستش را بر قبر گذاشتم كهناگهان بىهوش روى قبر افتاد. مقدارى آب بر سر و رويش پاشيدم تا به هوش آمد و سه بارگفت: يا حسين! و افزود:
«آيا دوست، پاسخ دوست خود را نمىدهد؟ اما چگونه مىتوانى جواب دهى و حال آن كهرگهاى گردنت بر شانهات آويخته شده، سرت از بدن جدا شده است.
شهادت مىدهم كه فرزند بهترين پيامبر و زاده اميرمؤمنان هستى. تو فرزند كسى هستى كه باتقوا، همقسم بود و سرچشمه هدايت و خامس اصحاب كسا و پسر سيد نقيبان و اشرافى،چنان كه زاده فاطمه سيده زنهايى، و چرا چنين نباشى و حال آن كه دست [با كفايت]سيدالمرسلين تو را پرورش داده، در دامن پارسايان پرورش يافته، از پستان ايمان شيرخوردهاى و نافت را با اسلام بُريدهاند. تو در حيات و ممات پاك بودى. دلهاى مؤمنان به سببفراق تو خوش نيست و در نيكويىات شكى ندارد. سلام و رضوان خدا بر تو باد! شهادتمىدهم بر ايمان و بر آنچه برادرت يحيى بن زكريا بود، هستى.»
سپس جابر چشم خود را دَور قبر گرداند و گفت:
«درود بر شما اى كسانى كه با حسين بوديد و كنار او ايستاديد! گواهى مىدهم كه نماز را به پاداشتيد و زكات داديد و امر به معروف و نهى از منكر كرديد و با ملحدان جهاد كرديد و خدا راپرستيديد تا آن كه به يقين رسيديد. سوگند به خدايى كه محمد را بحق بر انگيخت كه ما درجهاد و آنچه انجام داديد شريكيم.»!
به جابر گفتم: «چگونه چنين است و حال آن كه در وادى كربلا نبوديم و بر فراز كوهىنرفتيم و شمشير نزديم اما ميان بدن و سر اين شهدا جدايى افتاده و فرزندانشان يتيم شده وزنانشان بيوه شدهاند؟!»
جابر پاسخ داد: اى عطيه! از حبيبم رسول خدا شنيدم كه فرمود:
«هر كه مردمانى را دوست بدارد با آنها محشور مىشود و هر كه به كرده گروهى راضى باشد، درعملشان شريك است.»
سوگند به خدايى كه بحق محمد را به پيامبرى بر انگيخت، نيت من و دوستم انجام همانكارى است كه حسين و اصحابش كردند.
سپس جابر گفت: مرا به طرف خانههاى كوفه ببريد! چون مقدارى راه رفتيم، به من گفت: «اى عطيه! آيا به تو سفارشى بكنم؟ گمان ندارم پس از اين سفر باشم و تو را باز ببينم.وصيتمن اين است: با دشمن آلمحمد تا وقتى كه بُغض ايشان را دارد، دشمن باش،گرچهروزهدار ونمازگزار باشد، و با دوستدار آلمحمد(ص) رفق و مدارا داشته باشزيراگرچهيك قدمشان به سبب گناهانِ بسيار بلرزد اما قدم ديگرشان به محبتآلمحمداستوار و ثابت خواهد ماند. همانا جايگاه دوستدار آنان بهشت است و دشمنشان درآتش جاى دارد.»
[22]
4. تعميم در نسبت دادن عمل
«قل: فلم قتلتموهم إنْ كنتم صادقين.
[23]»
و در خطابى ديگر به يهوديان همعصر پيامبر تأكيد دارد:
«قل: فلم تقتلون أنبياء الله من قبل إن كنتم مؤمنين.»
[24]
آيهاى كه خطاب به يهوديان زمان پيامبر است، تصريح دارد:
«ذلك بما قدّمت أيديكم و أن الله ليس بظلّامٍ للعبيد.»
بىشك مخاطب اين آيه يهوديان همعصر رسول خدا مىباشد.
5. تعميم در شهود و حضور
«لما أظفر الله تعالى أميرالمؤمنين(ع) بأصحاب الجَمَل قال لَهُ بعض أصحابه: وددت أنّ أخىفلاناً كان شاهداً ليرى ما نصرك الله به على اعداك.
فقال(ع) أهوى اخيك معنا؟
قال: نعم.
قال: فقد شهدنا. و لقد شهدنا فى عسكرنا هذا اقوام فى أصلاب الرجال و أرحام النساء،سيرعف الزمان بهم، و يقوى بهم الإيمان؛
[25]
هنگامى كه خداوند اميرمؤمنان(ع) را در جنگ جمل پيروز كرد، يكى از يارانش عرض كرد:
دوست داشتم برادرم فلانى شاهد و حاضر بود و مىديد چگونه خدا شما را بر دشمنانپيروزكرد!
فرمود: برادرت دوست داشت با ما باشد؟
عرض كرد: آرى.
فرمود: در اين صورت شاهد و حاضر بود. در اين جنگ مردمانى شاهد و حاضرند كه در صُلبمردان و زهدان زنانند و زمانه بواسطه آنان جلو مىافتد و ايمان از آنها توان و قوّت مىگيرد.»
در جنگ نهروان، پس از آن كه فتنه خوارج پايان گرفت و جنگ فروكش كرد، يكى ازياران حضرت آرزو كرد كاش برادرش در جنگ حاضر مىبود. امام فرمود:
«لقد شهدنا فى هذا الموقف أناسٌ لم يخلق الله آباءهم؛
[26]
در اين نبرد كسانى حاضر بودند كه هنوز خداوند پدرانشان را هم نيافريده است!».
سيد حميرى - رحمة الله عليه - بينش عميق تاريخى سنت تعميم را نمايانده، پسينيان را باپيشينيان (خَلَف را به سَلَف) مرتبط ساخته، كار تاريخى پدران را به فرزندان تعميم داده است.وى در اشعارى كه همگى آگاهى و معرفت است مىگويد:
انى أدين بمادان الوصي به يوم الربيضة مِن قتل المحلِّينا و بالذى دان يوم النهر دنتُّ به و صافحتْ كفَّه كفى ب'(صِفّينا) تلك الدماء جميعاً ربّ فى عنقى و مثلها معها آمين آمينا؛
[27]
قتل آنان كه خونشان توسط اميرمؤمنان ريخته شد در جنگ جمل مورد تأييد من است، نيزخونهايى كه در جنگ صفين و نهروان ريخته شد. پروردگارا! ثواب آن خونهاى ريخته و ديگرموارد براى من هم باشد. آمين ثم آمين.»
از ابوجعفر ثانى، امام جواد(ع) روايت است:
«مَن شهد أمراً فكِرَهه كان كمَن غاب عنه و مَن غاب عن أمرٍ فرضيه كان كمَن شهده؛
[28]
آن كه در كارى باشد و آن را خوش نداشته باشد، مانند كسى است كه آن را انجام نداده، و آن كهاز امرى غايب باشد (اما آرزو كند كاش حاضر مىبود) مانند حاضران است.»
رضايت به عملى، شخص غايبى را كه قرنها دور است، حاضر مىداند و نارضايتى از آن،حاضر و شاهد را غايب مىشمرد. امام رضا(ع) فرمود:
«مَن غاب عن أمرٍ فرضي به كان كمَن شهده و أنساه؛
[29]
آن كه در كارى غايب باشد، اما بدان راضى باشد، مانند شاهد حاضرى است كه كار را فراموشكرده است.»
6. تعميم در دستاوردها و سنن الهى، در جامعه و تاريخ
«و لو أنّ أهلَ القرى آمنوا و اتَّقوا لفتحنا عليهم بركاتٍ مِن السماء والأرض و لكن كذّبوافأخذناهم بما كانوا يكسبون».
[30]
نيز مىفرمايد:
«كدأب آل فرعون و الذين مِن قبلهم كفروا بآيات الله فأخذهم الله بذنوبهم إنّ الله قوىُّ شديدالعقاب، ذلك بأنّ الله لم يك مغيّراً نعمةً أنعمها على قومٍ حتى يُغيّروا ما بأنفسهم و انّ اللهسميع عليم».
[31]
همچنين مىفرمايد:
«قد خلت مِن قبلكم سننٌ فسيروا فى الأرض فانْظروا كيف كان عاقبةالمكذبين».
[32]
اين نتايج و آثار به موجب سنن خداوند (كه حتمى است و به فرمان خدا واقع مىشود) درزندگى مردم نقش دارد و فقط كنندگان كار و حاضران را در بر نمىگيرد، بلكه شامل غايبان نيزمىشود، اگر بدان خشنود يا ناخشنود باشند. به آيات مباركه 61 بقره و 112 آل عمران بنگريد.خداوند كيفرهايى را كه دامنگير يهود شد، از آن رو كه جرم بسيار كردند و پيامبران را كشتند،بيان نموده است. كيفر آنان ذلت و خوارى و خشم خدا بود كه در حيات سياسى و اقتصادىبدان گرفتار شدند، زيرا سنت الهى بر خوار و خفيف كردن عصيانگران و متمردان است. خدابدين سنت فرزندان يهود را به سبب جرم پدران كيفر داد و عقوبت الهى در دنيا همگان را فراگرفت. به آيات مورد اشاره توجه كنيد:
«و ضُربتْ عليهم الذِلّةُ و المسكنةُ و باءوا بغضبٍ مِن الله ذلك بأنّهم كانوا يكفرون بآيات اللهويقتلون النبيين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون؛
[33]
بر يهود خوارى و مذلت مقدّر گرديد و به خشم خدا دوباره گرفتار شدند، چون به آيات خدا كافرگشتند و پيامبران را بناحق كشتند و راه نافرمانى و ستمگرى پيش گرفتند.»
«ضربتْ عليهم الذلة أين ما ثُقفوا إلا بحبلٍ مِن الله و حبلٍ مِن الناس و باءوا بغضبٍ مِن اللهوضربتْ عليهم المسكنة ذلك بأنّهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون الأنبياءَ بغير حق ذلكبما عصوا و كانوا يعتدون؛
[34]
آنان محكوم به ذلت و خوارىاند به هر كجا كه متوسل شوند مگر به دين خدا و عهد مسلمانان در آيند. آنان پيوسته اسير بدبختى و ذلت شدند، از آن رو كه به آيات خدا كافر شده و پيامبران
را به ناحق كشتند، نافرمانى و ستمگرى، كار هميشه آنها بود!»
بدون ترديد كيفر (كه سنت الهى است) ويژه يهوديانى نيست كه دست به قتل پيامبرانزدند بلكه نسل آنان (هر كجا كه باشند) به دليل تعميم جزء مصاديق عذاب شوندگانند.
7. تعميم در نتايج و سنن الهى در وجود انسان
سوره بقره از عناد بنىاسرائيل، كفران نعمتهاى الهى، لجاجت، تشكيك در آيات خداوند،كشتن پيامبران، عصيان و تمرد سخن گفته است. پس از اين، سنت الهى را بازگو مىكند كه بهسبب انكار و كفران و عصيان دچار عقوبت و كيفر شدند:
«ثم قستْ قلوبُكم مِن بعد ذلك فهى كالحجارة أوْ أشدُّ قسوةً؛
[35]
پس با اين همه سختدل گشتيد و دلهايتان چون سنگ يا سختتر از آن شد!».
بىترديد اين سنگدلى كه خداوند از آن توصيف به «چون سنگ يا سختتر از آن» كرده،نتيجه جرمها، انكارها و معاصى است و قرآن چنين تعبير مىكند: «پس از اين...» يعنى نتيجه گناهان سنگدلى بود!
شكى نيست مخاطبان اين آيه، به دليل ضمير خطاب در آيه كريمه (قَسَتْ قُلُوبُكم) و سياق آيات سوره بقره، يهوديانىاند كه در زمان پيامبر مىزيستند.
8. تعميم نفرين و بيزارى
«لعن اللهُ أمةً قتلك و لعن اللهُ أمةً ظلمتك و لعن اللّهُ أمةً سَمِعت بذلك فرضيت به؛
خدا لعن كند آنان را كه تو را كشتند و نفرين باد بر امتى كه به تو ستم كرد و آنان كه شنيدند وبدين كرده راضى بودند!»
اين، نص عجيبى است و آدمى را به تأمل و انديشه وا مىدارد. لعن و برائت شامل سه گروهاست: قاتلان، آنان كه با پشتيبانى و كمك، كار قاتلان را تأييد كردند، سوم: آنان كه
بدينكار راضى بودند.
نفرين و بيزارى جستن، اعلام جدايى و بُريدن كامل است. نمىتوان لعن و نفرين كرد مگرآن كه آخرين رشته دوستى و محبت ميان امت ببُرد. اگر اين رشتهها، يكى پس از ديگرىبُريد، آن گاه هر گروهى از امت، از ديگرى جدا و منفصل مىشود. اگر گروهى مورد رحمتخدا و «مرحوم» باشد، ناگزير ديگرى مورد خشم خدا و «ملعون» است، و اين، خط فاصل وجدا كننده گروهها است.
خداى متعال مسلمانان را با رشته دوستى و محبت، به هم پيوند زده، فرموده است:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض؛
[36]
مؤمنان يار و ياور همديگرند.»
محبت قوىترين پيوند متمدن انه در تاريخ بشر است و هر كه در گستره دوستى مؤمناندرآيد، سزاوار است خانواده بزرگ و گسترده مؤمنان، بدو يارى و سلامت رسانند و او مصون باشد؛ يعنى جان و عِرض (كرامت و بزرگوارى) و مالش محفوظ بماند.
در فرمايش رسول خدا(ص) در مسجد خيف (در منا) و در آخرين حجّى كه گزارد،حرمت جان و مال و آبروى مؤمنان چنين تبيين شد:
«يا أيها الناس، اسْمعوا ما أقولُ لكم و اعْقلوه فانّى لا أدرى لعلّى لا ألقاكم فى هذا الموقف بعدعامنا هذا.
ثم قال: أىُّ يومٍ أعظم حرمةً؟
قالوا: هذا اليوم.
قال: فأىّ شهر أعظم حرمة؟
قالوا: هذا الشهر.
قال: فأىُّ بلد أعظم حرمةً؟
قالوا: هذا البلد.
قال: فإنَّ دماءكم و أموالَكم عليكم حرامٌ كحرمةِ يومكم هذا، فى شهركم هذا، فى بلدكم هذا، إلىيومٍ تلقونه. فيسألكم عن أعمالكم.ألا هَلْ بلّغتُ؟
قالوا: نعم.
قال: اللهم اشْهد! ألا مَن كانتْ عنده أمانةٌ فلْيُؤَدِّها الى من ائتمنه عليها فإنّه لا يحلُّ دم امْرىءٍمسلم و لا ماله إلّا بطيبة نفسه و لا تظلموا انفسكم و لا ترجعوا بعدي كُفّار؛
[37]
اى مردم! آنچه را به شما مىگويم بشنويد و در آن بينديشيد، زيرا مطمئن نيستم سال بعدشما را اينجا ببينم. كدام روز حرمتش بيشتر است؟
گفتند: امروز [دهم ذى حجه].
پرسيد: حرمت كدام ماه بيشتر است؟
گفتند: همين ماه [ذى حجه].
پرسيد: كدام شهر حرمت افزونترى دارد؟
گفتند: همين شهر[مكه].
فرمود: خون و مال شما بر همديگر حرام است و مانند امروز و اين ماه و اين شهر حرمت داردتاروزى كه پروردگارتان را ملاقات كنيد و از شما بپرسد چه كرديد! آيا پيام الهى را بهشمارساندم؟
گفتند: آرى.
گفت: خدايا! شاهد باش! هر كه نزد او امانتىاست، به صاحبش برگرداند.به كسى كه به او امانتداده است. ريختن خون مسلمان روا نيست و نمىتوان مال او را گرفت مگر رضايت داشتهباشد. و به خودتان ستم نكنيد و پس از من كافر نگرديد!».
از رسول خدا روايت است:
«المسلم مَن سَلِمَ المسلمونُ مِن لسانه و يده؛
[38]
مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.»
ميان روابط متمدنانه موجود، رابطهاى قوىتر و محكمتر و در عين حال، لطيفتر ازدوستى و محبت نمىشناسيم. هر كه به خدا و پيامبر شهادت و گواهى دهد، در گستره دوستى مؤمنان است و جان و مال و عِرض او توسط مسلمانان حفظ شده، مصونيت دارد، اما اگر ميان مؤمنان، اين رشته بگسلد، هر كدام امتى جداگانه به شمار خواهند آمد. خدا بيامرزد «زهيربنقين» را كه بدين حقيقت آگاه بود و به سپاهيان بنىاميه، روز عاشورا گفت:
«اى كوفيان! از عذاب خدا بترسيد! مسلمان حق دارد برادر مسلمانش را نصيحت كند و مااكنون برادر و بر يك دينيم، مگر آن كه شمشير[و جنگ] بينمان افتد. در اين صورت مصونيتى [در جان و مال] نبوده، هر يك امتى جداگانه خواهيم بود.»
[39]
اين مطلب آگاهى دقيقى از حقايق بزرگ دينى است. اگر مصونيت ميان گروههاى مسلمانان از بين رفته، ميانشان جنگ و قتل اتفاق افتد و يكى بر ديگر ستم كند، هر يك امتى به شمارآمده، يكى مرحوم و ديگرى ملعون است.
پينوشتها:
[15]. بحارالانوار، ج104، ص384.
[16]. همان، ج71،ص262، ح6.
[17]. همان، ج104، ص384؛ روضة الواعظين، ص461.
[18]. بحارالانوار، ج8، ص311، ح79.
[19]. همان، ج52، ص313.
[20]. بقره، 91.
[21]. نفس المهموم، ص36، تحقيق رضا استادى؛ امالى صدوق، ص79.
[22]. بحارالانوار، ج68، ص130، ح62 و ج101، ص195، ح31؛ بشارة المصطفى، ص74، چ1383ه'.
[23]. آل عمران، 184.
[24]. البقره، 91.
[25]. نهجالبلاغه، خطبه 12.
[26]. بحارالانوار، ج71، ص262، ح5 و 6.
[27]. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج3، ص416.
[28]. تحف العقول، ص100؛ بحارالانوار، ج100، ص81، ح38.
[29]. بحارالانوار، ج11، ص320؛ ج5، ص283.
[30]. اعراف، 96.
[31]. انفال، 52 - 53.
[32]. آل عمران، 137.
[33]. بقره، 61.
[34]. آل عمران، 112.
[35]. بقره، 74.
[36]. بقره، 71.
[37]. كافى، ج7، ص273.
[38]. همان، ج2، ص235.
[39]. تاريخ طبرى، ج6، ص243.
منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}